لابد فكر كردند كه رهبر اين نهضت، تنها ميرود و بعد، اين نهضت تمام ميشود. سالها بعد، همان كه در غربت رفته بود، در ميان سيل خروشان عاشقانش بازگشت و آنكه روزي به خميني خنديده بود كه ياران تو كجا هستند! با ذلت رفت. گفته بودند كه از فرود هواپيماي حامل امام جلوگيري خواهند كرد اما فريادهاي «واي به حالت بختيار، اگر امام فردا نياد» اين تهديد را زير پا گذاشت. 12بهمن 57، يكي از ملتهبترين روزهاي انقلاب بود كه تبديل به يكي از ماندگارترين روزهاي تاريخ كشورمان شد. مسيري كه امام در اين روز طي كرد، سرنوشت انقلاب را رقم زد. اگر ميخواهيد درباره جزئيات اتفاقات آن روز بيشتر بدانيد با ما همراه شويد.
- فرودگاه
سيل جمعيت راهي فرودگاه ميشود. اضطراب در چهرههايشان موج ميزند. هواپيماي حامل امام ساعت 9:30در باند فرودگاه مهرآباد تهران به زمين مينشيند و چند لحظه بعد ايشان بعد از ۱۴سال، قدم در خاك ايران ميگذارند. مردم با ديدن ايشان، فرياد «الله اكبر» سر ميدهند و عدهاي از دانشآموزان درحاليكه صدايشان ميلرزد و اشك به چشم دارند براي نخستين بار سرود «خميني اي امام» را مقابل ايشان اجرا ميكنند. امام در فرودگاه با ديدن ازدحام مردم ميفرمايند: «من از عواطف مختلف ملت تشكر ميكنم. عواطف ملت بردوش من بار گراني است كه نميتوانم جبران كنم». ايشان طرد شاه از كشور را نخستين گام پيروزي ميدانند و همه را به وحدت كلمه و ادامه مبارزه تا قطع كامل ريشههاي فساد ترغيب ميكنند. ماشين حامل امام يك بليزر است. «محسن رفيقدوست» راننده خودروي امام در آن روز تاريخي، در خاطراتش مينويسد: «در روز پنجم بهمن كه خبردار شديم امام به تهران ميآيد، همراه ياران امام جلسهاي تشكيل داديم. ماشين بليزر من هم جلوي در پارك شده بود. شهيد مفتح با ديدن آن گفتند چهكسي رانندگي خودروي امام را برعهده گرفته؟ گفتم هنوز تعيين نكردهايم. ايشان گفتند چهكسي بهتر از خود شما، بلافاصله شهيدبهشتي عنوان كردند كه آقاي مفتح درست ميگويند، خودتان رانندگي را انجام دهيد و در اين خصوص به كسي مطلبي نگوييد. در فرودگاه، امام آمدند و كنار من نشستند. حاجاحمدآقا نيز پشت سرمان بودند. تا ميدان فرودگاه در اسكورت خودروهاي كميته استقبال بوديم».
- ميدان انقلاب
همه منتظر نخستين سخنراني حضرت امام هستند. 14سال انتظار، زمان كمي نيست. بعضيها لحظهشماري كردهاند. طبق برنامه كميته استقبال قرار است امام در دانشگاه تهران نخستين سخنراني را انجام دهند، اما ازدحام بيش از اندازه استقبالكنندگان مانع از حركت خودروي امام در ميدان انقلاب ميشود. مردم از شب پيش، تمام طول مسير حركت امام را گلباران و آذينبندي كردهاند. خبرنگاران خارجي، جمعيت مردم در خيابانها را بيش از ۶ ميليون نفر اعلام ميكنند. طول مسير گلباران شده نيز به ۳۲ كيلومتر ميرسد. عدهاي از چند روز پيش در دانشگاه تحصن كردهاند و ميخواهند همزمان با ورود امام به دانشگاه، تحصن را بشكنند. جمعيت به قدري زياد است كه خودروي امام حركت نميكند. امكان سخنراني نيست، به همين دليل به دستور كميته استقبال، خودروي امام از ميدان انقلاب به سمت بهشت زهرا حركت ميكند.
- ورودي بهشت زهرا
اتفاقات آن روز به شكل پيشبينينشدهاي رقم ميخورد. كميته استقبال تا همينجا هم كلي غافلگير شده، اما غافلگيري اصلي در ورودي بهشت زهرا رقم ميخورد. آقاي ناطق نوري نيز يكي از اعضاي كميته استقبال است و تمام مدت را در كنار امام سپري ميكند. ايشان در خاطراتش مينويسد: «اگر بگويم جوانهايي، دسته در خودروي امام را گرفته بودند و از فرودگاه تا خود بهشت زهرا ميدويدند، حقيقت دارد. نزديك بهشت زهرا و حدود ۱۰۰ متر مانده به هليكوپتر، خودروي حامل امام خراب شد. شايد حدود يك ساعت و نيم طول كشيد تا آن را هل دهيم و به هليكوپتر برسانيم. محمدرضا طالقاني از كشتيگيران معروف، همراهمان بود. خيلي كمك كرد تا از اين مخمصه رها شويم».
- قطعه شهداي بهشت زهرا
حتما بخشهايي از تصاوير سخنراني تاريخي امام در قطعه شهداي بهشت زهرا را از تلويزيون ديدهايد. شهيد مطهري مسئول مراسم بهشت زهرا است و مدام از مردم ميخواهد آرام باشند تا امام به راحتي به جايگاه سخنراني برسند. امام در اين سخنراني معروف پرده از وابستگي و دسيسههاي انگليس و آمريكا برميدارند و ضمن تسليت به خانواده شهداي انقلاب، از مردم ميخواهند به مبارزهشان ادامه دهند؛ «من به مادرها و پدران جوان از دستداده تسليت ميگويم و در غمشان شريك هستم.» ايشان در ادامه ميفرمايند: «من دولت تعيين ميكنم. من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين ميكنم. من توي دهن اين دولت ميزنم. ميگويد در يك مملكت كه دوتا دولت نميشود. خب، واضح است اين، لكن دولت غيرقانوني بايد برود. تو غيرقانوني هستي، دولتي كه ما ميگوييم دولتي است متكي بر آراي ملت، متكي به حكم خدا...». مردم با شنيدن اين سخنرانيها به وجد ميآيند. شعار «اللهاكبر» از گوشه و كنار قطعه شهداي ۱۷ شهريور بلند ميشود.
- باقرشهر
خيليها از مسير حركت امام در روز 12بهمن 57، چيزهايي تا همين بهشت زهرا شنيدهاند. اما بعد از سخنراني، امام كجا رفتند؟ در مسير بازگشت از جايگاه به محل استقرار هليكوپتر، در اثر ازدحام و فشار جمعيت، حال امام بد ميشود. مردم پايههاي بالگرد را گرفتهاند و اوضاع بحراني شده است. هليكوپتر بدون امام از روي زمين بلند ميشود. ناطق نوري در خاطراتش مينويسد: «زماني كه سخنراني امام به پايان رسيد، در اثر فشار جمعيت حال ايشان بد شد. كار از دست همهمان رها شده بود. ميخواستيم سوار بالگرد شويم كه از زمين كنده شد. عاجز مانده بوديم و نميدانستيم چه كنيم. امام به جايگاه بازگشتند. عمامه هم از سرشان افتاده بود. نگاهم به آمبولانسي افتاد كه در نزديكيمان بود. امام را سوار آمبولانس كرديم. كنار راننده نشستم و به مردم گفتم كنار بروند، حال يكي از علما بد شده است. اگر ميفهميدند امام داخل آمبولانس است ماشين را تكهتكه ميكردند». آمبولانس به سمت محله باقرشهر حركت ميكند. بالگرد، آمبولانس را دنبال ميكند و جايي در حومه باقرشهر، امام دوباره سوار بالگرد ميشوند. ناطق نوري در ادامه خاطراتش مينويسد: «بعد از اينكه سوار بالگرد شديم، نميدانستيم كجا برويم. خلبان با اشتياق گفت برويم نيروي هوايي. گفتم ميخواهي ما را به لانه زنبور ببري؟ همان زمان يادم آمد ماشينم را كنار بيمارستان هزار تختخوابي (امام خميني فعلي) پارك كردهام. به خلبان گفتم ميتواني به آنجا بروي؟ گفت: هر جايي بخواهيد ميتوانم فرود بيايم».
- بيمارستان هزارتختخوابي
فرود هليكوپتر امام در بيمارستان هزار تختخوابي كه اين روزها به نام بيمارستان امام خميني شناخته ميشود برنامهريزي شده نيست، به همين دليل هيچكس در اين بيمارستان در انتظار امام نيست. به محض فرود هليكوپتر، پرستاران و پزشكان به طرف آن ميدوند. تصورشان هم اين است كه در چنين روز ملتهبي حتما درگيري ايجاد شده و عدهاي زخمي شدهاند و حالا هم مجروحان را با هليكوپتر به بيمارستان آوردهاند. آنها به محض اينكه امام را ميبينند، ولولهاي برپا ميشود. رئيس بيمارستان خودش را به امام ميرساند. امام و همراهانش به زحمت سوار خودروي رئيس بيمارستان ميشوند. خودرو بلافاصله از بيمارستان خارج ميشود و پس از مدتي ميرسند به بنبستي كه آقاي ناطق، صبح خودرواش را آنجا پارك كرده بود.
- منزل اقوام
بعد از بيمارستان هزار تختخوابي، پيشنهادهاي مختلفي براي محل استقرار بعدي مطرح ميشود. امام در راه ميگويند كه براي اقامه نماز به منزل برادرزادهشان (دختر آقاي پسنديده) مقابل سينما صحرا ميروند. پس از نماز مغرب و عشا، امام استراحت ميكنند. حاجاحمدآقا به كميته استقبال خبر ميدهد كه نگران امام نباشند. خودرويي از طرف كميته استقبال به محل استقرار امام ميآيد تا ايشان را به مدرسه رفاه منتقل كنند.
- مدرسه رفاه و علوي
ماجراي مدرسه رفاه و علوي هم كه بارها گفته شده و خاطرات آن را هم بسياري گفتهاند. شايد آن چيزي كه شنيدنش جذابيت دارد رفتار حضرت امام به محض ورود به مدرسه است. خودروي كميته استقبال، امام را به مدرسه رفاه ميرساند. امام با وجود خستگي زياد، به محض ورود به مدرسه سخنراني ميكنند و خطاب به افسران و درجهداران ميگويند كه از حمايت دولت بختيار خودداري كنند؛ «اينجانب به واسطه رهبري مبتني بر شرع و آراي اكثريت قريب به اتفاق ملت، دولت موقت را براي تشكيل مجلس مؤسسان و ديگر امور مقدماتي معرفي ميكنم تا ارتش به وظيفه قانوني و ملياش رفتار كند.» مقام معظم رهبري كه آن شب در كميته استقبال از امام بودند، درباره ورود امام و احساسات اعضاي كميته استقبال از رؤيت ايشان ميفرمايند: «در ستاد استقبال، در دبستان علوي نشسته بوديم. مشغول تنظيم روزنامهاي بودم كه آن روزها به مناسبت ورود امام در همان ستاد منتشر ميكرديم. داشتم مينوشتم كه خبر آوردند كسي در پشت حياط كوچك مدرسه را ميزند. آنموقع اسلحه نداشتيم. از آن در با چوب حفاظت ميشد. خلاصه در را باز كرديم و ديديم امام هستند. يادم نيست كه تنها بودند يا حاج احمدآقا نيز با ايشان بود. صداي شوق انگيز «امام آمد، امام آمد» به همه رسيد. 20-10 نفر از كساني كه آن شب در مدرسه رفاه بودند امام را دوره كردند. امام نيز با وجود خستگي زياد با روي خوش همه را مورد مرحمت قرار دادند. من تعجب ميكردم كه ايشان با وجود آن همه خستگي مسافرت و رفتن به بهشت زهرا و سخنراني، چطور ميتوانستند اين چنين با روي خوش با مردم مواجه شوند. من هم جلوتر رفتم، دم در و از فاصله يكي دو متري مشغول تماشاي ايشان شدم. سالها بود امام را نديده بودم، البته نزديك نرفتم كه مزاحمتي براي ايشان ايجاد نكنم. امام آمدند و به طرف پلههاي سرسرا كه منتهي به طبقه دوم ميشد، رفتند. حدود ۵۰ تا ۶۰ نفر پايين پله مشتاقانه رهبرشان را نگاه ميكردند. ايشان از پلهها بالا رفتند و همين كه به پاگرد رسيدند، رويشان را به طرف جمعيت چرخاندند و چهارزانو روي زمين نشستند. اين حركت بسيار جالب بود. امام شروع به صحبت كردند. آن 15-10 دقيقهاي كه امام روي پلهها با آن تبسم زيبايشان برايمان صحبت كردند، از خاطرات جالب و فراموشنشدني من است».
نظر شما